خاطره ای از روز 22 بهمن1357

آن روزها 1۵ سال بیشتر نداشتم انقلاب به اوج خود رسیده بودمردم بوی پیروزی را به خوبی  حس می کردند دبیرستان ما هم از چند ماه پیش تعطیل شده بودومن هر روز به همراه گروهی از دوستان وهمکلاسی ها از اولین ساعات صبح به خیابان های مرکزی شیراز می رفتیم وبه صف گروههای تظاهر کننده می پیوستیم شعارهای گوناکون که با احساس خشم وبیزاری از رژیم طاغوت و دلبستگی شدید به امام خمینی (ره) وآرمان های والای او پیوند خورده بود بر دهان زن ومرد وپیر وجوان جاری بود ودر همه جا شنیده می شد،

مردم از حکومت نظامی و ارتشی که در خیابان های شهر خیمه زده بود دیکر ترسی نداشتند.  تا اینکه حوالی بعد از ظهر روز شنبه 21 بهمن بود که درگیری ها در سطح شهر شدت یافت صدای گلوله از همه سو به گوش می رسید صبح روز 22 بهمن بهمراه دو نفر از همکلاسی ها که در یک محله زندگی می کردیم به سوی خیابان زند رفتیم مردم در پیاده روها وحتی در کف خیابان سنگر هایی از گونی های شن وغیره درست کرده بودند سربازانی که هنوز مقاومت می کردند اجازه رفتن به خیابان های اصلی شهر را نمی دادند در بیشتر جاها درگیری بین مردم وارتش به اوج خود رسیده بود به زحمت از چند کوچه باریک گذشتیم  وبه میدان شهدا که در آن زمان شهرداری نامیده می شد رسیدیم اوج درگیری ها در آنجا بود مردم کلانتری 1 را تسخیر کرده بودند ومسلح شده بودند سربازان دسته به دسته به مردم می پیوستند اما گروهی هم به سوی مردم آتش می گشودند برای من که 1۵ سال بیشتر نداشتم دیدن زنان ومردان وحتی کودکانی که مورداصابت گلوله  قرار گرفته بودند  ومشاهده ی  چهره خون آلود آنها بسیار ناراحت کننده بود بوی آتش ودود از همه جا به مشام می رسید. حدود ساعت 4 بعد از ظهردرگیری ها کاهش یافت در باز گشت به خانه بیمارستان شهید بهشتی (سعدی) را دیدم که مملو از زخمی هایی بودند که با کمک مردم به آن جا آورده شده بودند.  به حول وقوه الهی آخرین سنگرهای مقاومت رژیم پوشالی طاغوت در شامگاه 22 بهمن فروریخت ومردم به پیروزی نهایی رسیده وبهار آزادی فرا رسید.                                                

 یاد وخاطره شهدای انقلاب گرامی باد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد